|
جمعه 26 دی 1393برچسب:, :: 15:13 :: نويسنده : هستی
فریاد زدم نامت را
از غربت ِلایتناهی انزوایی پر رنج
از امتداد شبی به سوگ نشسته در نبود ماه
از فراموش خانه ی یادها ، خاطره ها
فریاد زدم
حرفی که فرو خورده
حسرت هزارساله ی حنجره ای خاموش را
و بغضی که به آتش میکشد
سکوت را
نامت
تسکین اینهمه زخم سوزناک
آرام ِ دل پر مذاب
پناه ِدقیقه های ِمرگ
فانوس کوچه های بی چراغ
من تشنه ی زادنی دوباره ام
در آغوش تو
من کودک و تو گهواره
هزار گره در گره
در جستجوی توام
شاه کلید هر قفل بسته
خواب زمین خوش باد
من تورا یافته ام
از مرارت های پی درپی چه باک
من به حوالی تو
رسیده ام
ترجیع بند ِشعرم چشم های تو
رگ این عبور را
به قمار دل خود بریده ام نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |